چگونگی تشکیل مفاهیم ریاضی در کودکان
وقتی که بزرگسالان سعی میکنند که مفاهیم ریاضی را به کودکی که به سن لازم برای آموختن آن مفاهیم نرسیده است بیاموزند،یادگیری این کودک صرفا زبانی خواهد بود،یعنی کودک فقط نام اعداد را یاد خواهد گرفت نه مفهوم واقعی آنها را.درک واقعی این مفاهیم زمانی میسر خواهد شد که کودک به سن عقلی لازم برای کسب این مفاهیم رسیده باشد.
این موضوع با یک آموزش ساده نشان داده میشود.کودک 5 تا 6 ساله آمادگی دارد که با کمک پدر و مادر شمارههای 1 تا 10 را بیاموزد.اگر ده شیئی را در یک ردیف قرار دهیم،این کودک میتواند آنها را بهطور درست بشمارد.لکن اگر ردیف به هم بخورد و اشیاء به وضع پیچیدهای پیش هم قرار گیرند، یا مثلا روی هم انباشته شوند،کودک دیگر نمیتواند آنها را درست بشمارد.پس گرچه کودک نام اعداد را میداند،هنوز تصور لازم عدد را ندارد،یعنی نمیداند که شمارهء اشیا در یک گروه،بی توجه به اینکه چگونه این اشیا به هم ریخته یا مرتب شده باشند،یکسان باقی میماند.
از سوی دیگر،کودک 5/6 یا 7 ساله اغلب نشان میدهد که خودبهخود مفهوم عدد را کسب کرده است،حتی اگر هنوز شمارش به او آموخته نشده باشد.اگر به او 8 دگمهء آبی و 8 دگمهء قرمز بدهید با یک یک پهلوی هم قرار دادن آنها،کشف خواهد کرد که تعداد دگمههای قرمز برابر تعداد دگمه آبی است، و خواهد فهمید که،علیرغم شکلهای گوناگونی که میتوانند به خود بگیرند،دو گروه مساوی باقی خواهند ماند.
آزمایش مقارنهء اشیاء برای تحقیق در مورد تکامل مفهوم عدد در کودکان بسیار مفید است.ردیفی از 8 دگمهء قرمز درست کنید،بدینسان که فاصلهء آها مساوی و برابر با یک اینچ(5/2 سانتیمتر)باشد.بعد،از کودکان خردسال بخواهید تا از جعبهای که پر از دگمههای آبی رنگ است به اندازهء دگمههای قرمز بیرون آورند و کنار ردیف قرمز بگذارند.واکنش کودکان،بسته به سن آنها، متفاوت است.میتوانیم سه مرحله از رشد را با این آزمایش متمایز سازیم.
1-کودکان حدود 5 ساله یا کمتر آنقدر دگمه آبی رنگ کنار ردیف دگمههای قرمز قرار خواهند داد تا طول دگمههای آبی به اندازهء دگمههای قرمز بشود،لکن همهء این دگمهها را کنار هم خواهند گذاشت و هیچگونه فاصلهای را رعایت نخواهند کرد. 2-کودکان در حدود 6 سالگی به مرحلهء دوم میرسند.این کودکان در مقابل هر دگمه قرمز یک دگمهء آبی خواهند گذشت تا وقتی که ردیفها مساوی شوند.اما آنها لزوما هنوز مفهوم خود عدد را نگرفتهاند.به دلیل اینکه اگر دگمههای قرمز را از هم باز کنیم،بهطوری که طول ردیف قرمز بیشتر از آبی شود،کودک 6 ساله فکرخواهد کرد که ردیف درازتر از تعداد بیشتری دگمه تشکیل یافته است،گرچه ما به آن چیز نیفزوده و یا از آن نکاسته باشیم. 3-در سن متوسط 5/6 یا 7 سالگی کودکان به مرحلهء سوم میرسند.آنها میدانند که اگر یک ردیف را با نزدیکتر کردن دگمهها کوتاهتر یا با دور کردن آنها درازتر کنیم تعداد دگمههای آن با ردیف دیگر فرقی نخواهد کرد.
در آزمایش دیگر به یک کودک دو ظرف همشکل و هم اندازه میدهیم و از او میخواهیم که مهرههایی را که در اختیارش میگذاریم به داخل ظرفها بریزد،به این ترتیب که در فاصله زمانی معین به یک ظرف با دست راست مهرههایی قرمز و به ظرف دیگر با دست چپ مهرههای آبی را بریزد،وقتی که ظرفها را تقریبا پر کرد از او میپرسم کدام ظرف بیشتر مهره دارد.مطمئن است که هردو به یک اندازه مهره دارند.بعد از او میخواهیم تا مهرههای آبی را در ظرف دیگری که از لحاظ اندازه با اولی فرق دارد بریزد.در این آزمایش نیز میبینیم که در فهم مطلب بین کودکان،نسبت به سن آنها،اختلاف وجود دارد.کودکان خردسال فکر میکنند که تعداد مهرهها فرق کرده است.اگر مثللا تعداد مهره- های آبی در ظرف جدید در سطح بالاتری باشد فکر میکنند که تعداد مهرههای آن از مهرههای ظرف اصلی بیشتر است؛اگر در سطح پایینتری باشد فکر میکنند که تعداد آنها کمتر شده است.اما کودکانی که حدود 7 سال دارند میدانند که تغییر ظرف در تعداد مهرهها تغییری ایجاد نمیکند.
خلاصه اینکه کودک باید در اصل بقای کمیت را،قبل از اینکه بتواند مفهوم عدد را تشکیل دهد،درک کند.و البته بقای کمیت به خودی خود یک تصور عددی نیست،بلکه تصوری منطقی
است.لذا،این آزمایشها در روانشناسی کودک معرفتشناسی Epistemology مفهوم عدد را (موضوعی که توسط بسیاری از ریاضیدانها و منطقدانها آزمایش شده است)روشن می- سازد.
دو ریاضیدان معروف:هنری پوانکاره Henri Poincare بروور L. E. G. Brouwer معتقدند که عدد حاصل شهود نخستین Primitive Intuition است که براساس تصورات منطقی مقدم است.به عقیده ما آزمایشهای که در بالا شرح داده شداین نظریه را انکار میکند. از سوی دیگر،برتر اندراسل از این نظریه حمایت میکند که عدد صرفا مفهومی منطقی طبقه مشتق میشود(هر عدد طبقهای است که از طبقههای برابر تشکیل یافته است.)اما نظریهء راسل بافریندهای روانشناسی،که مادر کودکان خردسال ملاحظه کردهایم،کاملا مطابقت ندارد.کودکان در ابتدا بین عدد اصلی و ترتیبی فرقی نمیگذارد.به علاوه مفهوم عدد اصلی خود مستلزم یک رابطهء منظم است. مثلا یک کودک میتواند مقارنه یک به یک بنماید(در آزمایش دگمههای قرمز و آبی)تنها اگر او هیچیک از عناصر(دگمهها)را فراموش نکند و هریک از این عناصر را دوبار به کار نبرد.تنها راه تمیز یک واحد از واحد دیگر این است که آن واحد را،در زمان یا مکان،قبل یا بعد از دیگری ببینیم،یعنی به ترتیب شمارش.
مطالعه دربارهء کشف روابط فضایی کودک (که میتوان آن را هندسهء خودبهخودی کودک نامید)از تحقیق دربارهء مفاهیم عددی او اهمیت کمتری ندارد.به نظر میرسد که ترتیب تکامل مفاهیم هندسی در کودک با ترتیب کشف تاریخی این علم رابطهء عکس دارد.هندسهء علمی با نظام اقلیدس(که مربوط میشود به شکلها،زاویهها و از این قبیل)شروع شد.در قرن هفدهمهندسهء اقلیدسی تکامل پیدا کرد و هندسهء تصویری(که مربوط است به مسائل مناظر و مرایا)نامیده شد.سرانجام در قرن نوزدهم این هندسه با علمی به نام توپولوژی(که روابط فضایی را به طریق کیفی و کلی توصیف میکند،مثلا تمیز بین ساخت و باز و بسته،داخل و خارج،و نزدیکی و دوری) تبدیل شد.ترتیب تکوین مفاهیم ریاضی کودک به عکس ترتیب تاریخی این علم است: نخستسن کشفیات هندسی کودک توپولوژیکی است.وی در سه سالگی قادر به تمیز بین اشکال باز و بسته است.اگر از او بخواهید تا از روی سر مشق یک چار گوش یا یک سه گوش رسم کند یک دایره میکشد و با دو خط مجزا یک تقاطع رسم میکند.اگر به او شکل یک دایرهء بزرگ با دایرهء کوچکی در داخل آن را نشان دهید،کاملا قادر است که این رابطه را خود ایجاد کند،و میتواند و شکلی بکشد که در آن دایره کوچکی در خارج یا نزدیک به لبه دایرهء بزرگ باشد.کودک قادر است همهء این کارها را،پیش از آنکه بتواند یک سه گوش بکشد یا مشخصات اقلیدسی یک شکل(شماره پهلوها،گوشهها و غیره)را نشان دهد بکشد. کودک تا مدتی نسبتا طولانی بعد از اینکه بر روابط توپولوژیکی مسلط شد نمیتواند دربارهء هندسهء اقلیدسی و تصویری تصوراتی داشته باشد.
جالب این است که ترتیب روانشناسی کسب مفاهیم خیلی به ترتیب هندسهء جدید که براساس قیاس و بدیهیات نزدیکتر است تا ترتیب تاریخی کشف این علم.این مثال دیگری است که نشان میدهد که بین ساختمان روانشناسی و منططقی این علم قرابت وجود دارد.
حال آزمودههای جوان خود را در ساختهای هندسهء تصویری آزمایش میکنیم. نخست دو چوب به فاصلهء 15 اینچ(در حدود 40 سانتیمتر)از یکدیگر روی میز نصب
میکنیم.بعد،کودک میخواهیم تا چوبهای دیگری بین آن دو طوری قرار دهد که نسبت به آنها در یک خط مستقیم قرار گیرند. کودک خردسال(کوچکتر از 4 سال)هر چوب را نزدیک دیگری قرار میدهد،و بدین طریق یک خط نسبتا موج دار به وجود میآورد.روش او،توپولوژیکی است:عناصر(چوبها)با رابطهء سادهء مجاورت پیش هم قرا می- گیرند،با طرح یک خط.در مرحلهء بعدی بالاتر از 4 سالگی،اگر چوبهای اول و آخر نسبت به هم از لبهء میز موازی باشند،یا اگر خط مستقیم دیگری موجود باشد تا راهنمای کودک شود،کودک ممکن است با چوبها خط مستقیمی درست کند.اگر چوبهای دو سر نسبت به لبهء میز مایل باشند،ممکن است کودک به ساختن خطی موازی با لبه میز بپردازد،و بعد برای وصل کردن این خط به چوب انتها جهت آن را تغییر دهد،و بدین نحو یک خط منحنی درست کند.گاهی امکان این هست که کودک خط مستقیمی درست کند، لکن او این کار را با کوشش و خطا انجام خواهد داد،نه به کمک یک نظام معین.در سن متوسط 7 سالگی،کودک میتواند،به هر سویی در روی میز،چنین خط مستقیمی بسازد و درست بودن آن را با بستن یک چشم و نگاه با چشم دیگر،امتحان خواهد کرد.در این آزمایش مفهوم هندسهء تصویری وجود دارد،و گرچه خط مزبور هنوز یک توپولوژیکی است،کودک درک کرده است که رابطهء تصویری به زاویهء دید بستگی دارد.
میتوان این موضوع را از طریق دیگر آزمایش کرد.عروسکی روی میز بگذارید. شیئی به جهتی در جلو آن قرار دهید.یک قلم که نسبت به خط دید عروسک،از پهنا بهطور مایل یا به طول گذاشته شود،یا یک ساعت که از پهنا بهطور ایستاده روی میز قرار گیرد.بعد از کودک بخواهید تا دیدعروسک را نسبت به شئی رسم کند،یا از او بخواهید تا از چند تصویری که شما به او نشان میدهید یکی را که زاویهء دید عروسک را نشان میدهد انتخاب کند.
آزمایش دیگری که برای بررسی این نکته انجام گرفته به نتایج مشابه رسیده است.این آزمایش بدین نحو است که اشیایی با اشکال مختلف،به وضعهای گوناگون،بین یک چراغ و یک پرده میگذاریم،و بعد از کودک میخواهیم که شکل سایههایی را که روی پرده میافتد پیشبینی کند.
کودکان توانایی هماهنگ کردن مناظر و مرایای مختلف را تا سنین 9 تا 10 سالگی ندارند.این موضوع چندی پیش،در آزمایشی که به کمک همکارم دکتر ادیت میر Meyer -Edith انجام دادیم،به ثبوت رسید.آزماینده پشت میز مقابل کودک مینشیند و بین خود و کودک یک رشته کوه مقوایی قرار میدهد. هریک از این دو نفر(آزماینده و آزموده) کوه را از مناظر و مرایای مختلف(از جهات مختلف)میبیند.بعد از کودک میخواهیم تا از اشکال مختلفی را که هردو منظرهء کوه(هم آنکه خود و هم آنکه آزماینده میبیند)را نشان میدهد انتخاب کند.طبیعتا کودکان خردسال تنها میتوانند شکلی را که با منظرهء جلو روی خود مطابقت دارد انتخاب کنند.آنها تصور میکنند که همهء زاویههای دید شبیه زاویهء دید خود آنهاست.جالب این است که اگر جای کودک را با آزماینده عوض کنیم تا کودک کوهها را از سوی دیگر ببیند،فکر میکند که منظرهء جدید جلوی روی او تنها منظرهء درست است.وی نمیتواند زاویهء دیدی را که لحظهای پیش به خود او تعلق داشت از نو بسازد. این مثال به روشنی خود مداری کودک را ثابت میکند.این خود مداری کودکان را از درک اینکه ممکن استاست بیش از یک زاویهء دید وجود
داشته باشد باز میدارد.
کودکان در حدود سن 9 یا 10 سالگی توانایی تمیز و هماهنگ کردن مناظر و مرایای مختلف را کسب میکنند.در این مرحله کودکان به تشخیص فضای تصویری قادرند،لکن در زمینههای عملی نه در جهت جنبههای نظری.
در این وقت که کودک به درک فضای تصویری نائل میآید،همچنین به تشخیص فضای اقلیدسی نیز قادر میشود،چه این دو نوع سشاختمان براساس یکدیگرند.مثلا در آزمایش در خط مستقیم قرار دادن ردیف چوبها،کودک نه تنها روش دید را به کار میبرد،بلکه ممکن است دستهایش را نیز موازی یکدیگر بگیردتا بدین وسیله جهت را که یک اصل اقلیدسی است به کار میبندد.این موضوع ثابت میکند که کودکان تصورات ریاضی را بر اساسی کیفی یا منطقی تشکیل میدهند.
«اصل بقا»به اقسام مختلف ظاهر میشود. نخستین آنها اصل بقای طول است.اگر دو قطعه چوب همطول را کنار هم قرار دهیم و بعد یکی از آنها را بالا بکشیم تا نسبت به دیگری بالاتر قرار گیرید،کودک کمتر از 6 سال تصور میکند که دو قطعه مزبور دیگر طولشان یکی نیست.تا متوسط سن حدود 7 سالگی کودک نمیفهمد که به همان مقدار که به یک طرف شئی اضافه شده است از طرف دیگرش کاسته شده است.کودک به واسطه یک فرایند منطقی به مفهوم بقای طول می- رسد.آزمایشهایی دربارهء کشف بقای فاصله نیز انجام گرفته است و به نتایج سودمندی انجامیده است.بین دو درخت(وسیلهء بازی)که روی میزی قرار دهید،دیواری چوبی یا مقوایی بگذارید.بعد از کودک بپرسید(البته به زبان کودک)که،حال که بین دو درخت دیواریقرار گرفته،فاصلهء میان آنها تغییر کرده یا به اندازهء سابق است؟کودکان خردسال فکر میکنند که فاصله تغییر یافته است.آنان قادر نیستند دو قسمت یک فاصله را به هم اضافه کنند و از مجموع آن دو یک فاصلهء کل را تصور بکنند.کودکان به سن 5 یا 6 سالگی معتقدند که فاصله تقلیل یافته است، و ادعا میکنند که عرض دیوار بهعنوان جزئی از فاصله بین دو درخت به حساب نمی- آید،یا به سخن دیگر یک فضای پر شده همان ارزش فضای خالی را ندارد.تنها در 7 سالگی است که کودکان میفهمند که در چنین مواردی در فاصله تغییری پیدا نمی- شود.
هرچه بیشتر آزمایش کنیم به این حقیقت نزدیکتر میشویم که:کودکان اصل بقای طول و سطح را تا حدود 7 سالگی درک نمیکنند، در این سن است که آنها این معنی را در- مییابند(مثلا یکسا باقی ماندن در طول دو قطعه چوب در آزمایش پیشین و بی تأثیر بودن دیوارهای مقوایی یا چوبی در آزمایش اخیر). بنابراین کشف روابط منطقی برای ساختمان مفاهیم هندسی،همانطور که در تشکیل مفهوم عددها صادق است،یک پیش آمادگی به حساب میآید.
این پیش آمادگی(یعنی روابط منطقی یاد شده)دربارهء مفهوم اندازه گیری نیز صادق است.بررسی اینکه چگونه کودکان، خودبهخود،اندازه گیری را میآموزند مطلب بسیار جالبی است.من و یکی از همکارانم، دکتر اینهلدر،در این بابت آزمایش زیر را انجام دادیم:به کودک برجی که از قطعات مکعب شکل چوبی درست شده و در روی یک میز قرار داشته باشد نشان میدهیم و از او میخواهیم تا با قطعات چوب برج دیگری به همان ارتفاع روی میز دیگر(بلندتر یا کوتاهتر از میز اول)بسازد.همه گونه وسیله در
اختیار کودک میگذاریم.کوششهای کودکان برای حل این مسئله بستگی به میزان رشد آنها دارد.کودکان خردسال برج دوم را تا سطح بصری برج اول میسازند،بی توجه به اینکه بین ارتفاع دو میز اختلاف وجود دارد. کودکان دور میروند و با نظر انداختن به برجها ارتفاع آنها را با یکدیگر مقایسه میکنند.در مرحلهء اندکی پیشرفتهتر،کودک با استفاده از یک میلهء دراز که روی دو سر برج میگذارد ارتفاع آنها را میسنجند و بدین وسیله کسب اطمینان میکند که دو برج در یک سطح قرار دارند.کودک در مرحلهء پیشرفتهتر متوجه میشود که پایهء برج او هم سطح پایه برج سر مشق نیست.آن وقت می- خواهد برج خود را روی میز دیگر کنار برج سر مشق بگذارد و آنها را باهم مقایسه کند. وقتی که به او متذکر میشویم که قوانین بازی به او اجازهء حرکت دادن برجش را نمیدهد، در اطراف به جستجوی وسیلهای برای اندازه گیری میپردازد.جالب این است که اولین وسیلهای که به ذهنش میرسد بدن اوست. یک دستش را بالای برج و دست دیگر را در پایهء برج قرار میدهد،و بعد در حلی که سعی دارد که فاصلهء دو دستش به هم نخورد، به سراغ برج سر مشق میرود تا آنها را باهم مقایسه کند.کودکان 6 ساله اغلب این کار را با حداکثر اطمینان انجام میدهند،چنانکه گویی فاصلهء دستهایشان در وقت حرکت هیچگونه تغییری نمیکند.ولی به زودوی کشف میکنند که این روش مورد اعتماد نیست،و بعد به عنوان وسیلهای برا یاندازهگیری به قسمتهای دیگر بدن خود متوسل میشوند.کودک ممکن است شانهء خود را با نوک برج و ران خود را با پایهء آن مقابل کند و به کنار برج سر مشق برود و بلندی آن را با بلندی برج خویش بسنجد.
سرانجام تصور وسیلهای مستقل برایاندازهگیری به ذهن کودک میرسد.اولین کوشش او در این جهت احتمالا ساختن برج سومی است که در نزدیک و هم اندازهء برجی که اول ساخته است.پس از ساختن آن بر روی میزی که برج سر مشق روی آن است میبرد و پهلوی برج سر مشق میگذارد.قوانین بازی این اجازه را به کودک میدهند.رسیدن کودک به این مرحله،مستلزم فرایندی از استدلال منطقی است.اگر برج سر مشق A، برج دوم را C و برج متحرک را B بنامیم، کودک اینگونه استدلال کرده است: C-B و A-Bبنابراین C-A
بعد کودک به جای برج سوم یک میله به کار خواهد برد،اما در ابتدای این میله باید هم ارتفاع برجی باشد که میخواهد اندازه بگیرد.و باز هم بعد،کشف میکند که می- توان میلهای درازتر به کار بردو اندازهء برج را روی آن با انگشت نشان کرد.و بالاخره درمییابد که میتوان میلهای کوتاهتر به کار برد و با به کار بردن چندین بار آن ارتفاع را اندازه گرفت،و این است شروع اندازه- گیری واقعی.
آخرین اکتشاف کودک متضمن دو عمل تازهء منطقی است.نخستین فرایند تقسیم است که کودک را آمادهء درک ایت نکته میکند که کل از اجزایی که به هم اضافه شدهاند ترکیب یافته است.دیگری فرایند جا به جا کردن یا جانشین ساختن است که کودک را قادر میسازد تا یک جزء را به اجزای دیگر بیفزایدو نظامی از واحدها بسازد.بنابر این میتوان گفت که اندازهگیری ترکیبی است از تقسیم به اجزا و جانشین سازی، همچنانکه عدد ترکیبی است از طبقات و ترتیب مسلسل،لکن مفهوم اندازهگیری دیرتر از کفهوم عدد در ذهن کودک تشکیل میشود،زیرا تقسیم یک کل پیوسته به واحدهای تغییرناپذیر دشوارتر از تقسیم آن کل به عناصری است که
به خودی خود مجزا هستند.
برای مطالعهء مفهوم اندازهگیری در مورد اشکال دو بعدی،به کودک یک صفحه بزرگ کاغذ که نقطهای با مداد روی آن گذاشته شده است ارائه میدهیم و از او میخواهیم تا نقطهای،با همان وضع،روی صفحهء دیگری که به اندازهء صفحهء اولی است بگذارد. کودک میتواند میله،نوار کاغذ،نخ،خطکش، یا هرگونه وسیلهء دیگر اندازهگیری موردنیاز خود را به کار برد.آزمودههای خردسال به همان مقدار تخمینی که از نگاه کردن حاصل میشود قانعند و هیچگونه وسیلهای به کار نمیبرد.در مرحلهء بالاتری از رشد،کودک از وسیلهء اندازهگیری استفاده میکند،بدین طریق که فاصلهء نقطه را تنها از لبهء کناری یا پایینی صفحه اندازه میگیرد و متوجه زاویه ای که این خط با لبهء کاغذ میسازد نیز هست،و میکوشد تا این زاویه را در موقع بکار بردن خطکش در صفحهء خود منظور بدارد.سرانجام در حدود 8 یا 9 سالگی کودک در مییابد که باید اندازهگیری را به دو عمل تقسیم کند.یک عمل اندازه گیری فاصلهء افقی نقطه از لبهء کناری کاغذ و عمل دیگر اندازهگیری فاصلهء عمودی نقطه از لبهء پایینی یا بالایی آن.آزمایشهای مشابه با یک مهره در یک جعبه نشان میدهد که کودک در حدود همان سالها کشف میکند که چگونه اندازهگیری سه بعدی را انجام دهد.
اندازهگیری در دو یا سه یعد ما را به مفهوم اصلی فضای اقلیدوسی(مفهوم محور مختصات-نظامی که براساس افقی بون یا عمودی بودن اشیای مادی بنا نهاده شده است) میرساند.به نظر میرسد که حتی یک کودک بسیار خردسال باید این مفاهیم را درک کند، چه او میتواند بین وضعهای ایستاده و خوابیده یک شئی تمیز قایل شود.لکن عملانمایش خطوط عمودی واقغی مسئلهای است که کاملا با وضع ایستاده یا خوابیدهء شئی را در آزمایشس ذیل بررسی کردهایم:نیمی از کوزهای را با آب رنگی پر میکنیم و از آزمودههای جوان خود میپرسیم تا پیشگویی کنند که اگر کوزه را به سمتی خم کنند سطح آب چه وضعی به خود خواهد گرفت.کودکان تا متوسط سن 9 سالگی تصور افقی بودن سطح آب را نمیتوانند بکنند،لذا نمیتوانند به درستی پیشگویی کنند.آزمایشهای مشابه توسط شاقول یا یک دکل بلند قایق بازی نشان می- دهد که کودک در حدود همان سال مفهوم عمودی بودن را فرا میگیرد.تأخیر کودک در کسب این مفاهیم نباید باعث تعجب شود، زیرا کودکان نه تنا نیازمند درک روابط واقعی یک شئی هستند،بلکه همچنین به عناصر خارجی(مثل یک میز یا کف اتاق یا دیوارها آن)نیز باید توجه کنند.
وقتی که کودک،با مراجعه به اشیای طبیعی،به کشف چگونگی ساختمان این محورهای مختصات نایل آمد و این موقعی است که توانایی هماهنگ کردن مناظر و مرایا را به دست آورده است،مفهوم نحوهء نشان دادن روابط فضایی را کامل کرده است.در این وقت کودک مفاهیم اصول ریاضی را کهک خودبهخود از اعمال منطقی او سرچشمه می- گیرند تشکیل داده است.
آزمایشهای سادهای کهشرح داده شدند به نحو شگفت انگیزی سودمندند و بسیاری حقلیق غیرمنتظر را روشن ساختهاند.این حقایق از نظر روانشناسی و علوم تربیتی حایز اهمیت است.مههذا،اگرچه این حقایق روشن کننده مفاهیم بسیاری از روانشناسی و آموزش و پرورش هستند،آنها بهطور کلی آموزندهء نکاتی دربارهء دانش بشری نیز هستند.
پایان مقاله
کلمات کلیدی: چگونگی تشکیل مفاهیم ریاضی در کودکان (این مقاله در مجلهء Scientific American،نوامبر منتشر شده است.)
ژان پیاژه ترجمه: علی اکبر سیف
آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت)» شماره 82 (صفحه 366)
- لینک منبع
تاریخ: شنبه , 13 اسفند 1401 (07:58)
- گزارش تخلف مطلب